شخصيت درخشان و بزرگوار امام حسين عليهالسّلام دو وجهه دارد: يك وجهه، همان وجهه جهاد و شهادت و توفانى است كه در تاريخ به راه انداخته و همچنان هم اين توفان با همه بركاتى كه دارد، برپا خواهد بود؛ كه شما با آن آشنا هستيد. يك بعد ديگر، بعد معنوى و عرفانى است كه بخصوص در دعاى عرفه به شكل عجيبى نمايان است.
به قضيه عاشورا و كربلا برمىگرديم. مىبينيم اينجا هم با اينكه ميدان حماسه و جنگ است، اما از لحظه اوّل تا لحظه آخرى كه نقل شده است كه حضرت صورت مباركش را روى خاكهاى گرم كربلا گذاشت و عرض كرد: “الهى رضاً بقضائك و تسليماً لأمرك”، با ذكر و تضرع و ياد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مكه كه فرمود: “من كان فينا باذلاً مهجته موطناً على لقاءاللَّه نفسه فليرحل معنا”، با دعا و توسل و وعده لقاى الهى و همان روحيه دعاى عرفه شروع مىشود، تا گودال قتلگاه و “رضاً بقضائكِ” لحظه آخر. يعنى خود ماجراى عاشورا هم يك ماجراى عرفانى است. جنگ است، كشتن و كشته شدن است، حماسه است - و حماسههاى عاشورا، فصل فوقالعاده درخشانى است - اما وقتى شما به بافت اصلى اين حادثه حماسى نگاه مىكنيد، مىبينيد كه عرفان هست، معنويّت هست، تضرّع و روح دعاى عرفه هست. پس، آن وجه ديگر شخصيت امام حسين عليهالسّلام هم بايد به عظمت اين وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گيرد.
حال نكتهاى كه مىخواهم عرض كنم، اين جاست. شايد بشود قاطعاً گفت كه همين معنويّت و عرفان و توسّل و فناء فىاللَّه و محو در معشوق و نديدن خود در مقابل اراده ذات مقدّس ربوبى است كه ماجراى عاشورا را هم اين طور باعظمت و پُرشكوه و ماندگار كرده است. به عبارت ديگر، اين جانبِ اوّل - يعنى جانب جهاد و شهادت - آفريده و مخلوق آن جانبِ دوم است؛ يعنى همان روح عرفانى و معنوى. خيليها مؤمنند و مىروند مجاهدت مىكنند، به شهادت هم مىرسند - شهادت است، هيچ چيزى كم ندارد - اما يك شهادت هم هست كه بيش از روح ايمان، از يك دل سوزان، از يك روح مشتعل و بىتاب در راه خدا و در محبّت پروردگار و غرقه در ذات و صفات الهى، سرچشمه مىگيرد. اينگونه مجاهدتى، طعم ديگرى پيدا مىكند. اين، حال ديگرى مىبخشد. اين، اثر ديگرى در تكوين مىگذارد. (۱۳۷۶/۰۹/۱۳)
به قضيه عاشورا و كربلا برمىگرديم. مىبينيم اينجا هم با اينكه ميدان حماسه و جنگ است، اما از لحظه اوّل تا لحظه آخرى كه نقل شده است كه حضرت صورت مباركش را روى خاكهاى گرم كربلا گذاشت و عرض كرد: “الهى رضاً بقضائك و تسليماً لأمرك”، با ذكر و تضرع و ياد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مكه كه فرمود: “من كان فينا باذلاً مهجته موطناً على لقاءاللَّه نفسه فليرحل معنا”، با دعا و توسل و وعده لقاى الهى و همان روحيه دعاى عرفه شروع مىشود، تا گودال قتلگاه و “رضاً بقضائكِ” لحظه آخر. يعنى خود ماجراى عاشورا هم يك ماجراى عرفانى است. جنگ است، كشتن و كشته شدن است، حماسه است - و حماسههاى عاشورا، فصل فوقالعاده درخشانى است - اما وقتى شما به بافت اصلى اين حادثه حماسى نگاه مىكنيد، مىبينيد كه عرفان هست، معنويّت هست، تضرّع و روح دعاى عرفه هست. پس، آن وجه ديگر شخصيت امام حسين عليهالسّلام هم بايد به عظمت اين وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گيرد.
حال نكتهاى كه مىخواهم عرض كنم، اين جاست. شايد بشود قاطعاً گفت كه همين معنويّت و عرفان و توسّل و فناء فىاللَّه و محو در معشوق و نديدن خود در مقابل اراده ذات مقدّس ربوبى است كه ماجراى عاشورا را هم اين طور باعظمت و پُرشكوه و ماندگار كرده است. به عبارت ديگر، اين جانبِ اوّل - يعنى جانب جهاد و شهادت - آفريده و مخلوق آن جانبِ دوم است؛ يعنى همان روح عرفانى و معنوى. خيليها مؤمنند و مىروند مجاهدت مىكنند، به شهادت هم مىرسند - شهادت است، هيچ چيزى كم ندارد - اما يك شهادت هم هست كه بيش از روح ايمان، از يك دل سوزان، از يك روح مشتعل و بىتاب در راه خدا و در محبّت پروردگار و غرقه در ذات و صفات الهى، سرچشمه مىگيرد. اينگونه مجاهدتى، طعم ديگرى پيدا مىكند. اين، حال ديگرى مىبخشد. اين، اثر ديگرى در تكوين مىگذارد. (۱۳۷۶/۰۹/۱۳)