علاوه بر تئوریهایی که درباره عوامل اصلی طراحی این حملات و حتی نحوه انجام این حملات تروریستی در جهان انتشار یافته و بخصوص مطالب مربوط به حضور نداشتن یهودیها هنگام حملات به ساختمان تجارت جهانی و برملاء شدن ارتباطات دیرینه آمریکا با سازمان تروریستی القاعده، بسیاری از محققان به بررسی روند تحولات و مسایل پیش از وقوع این حملات پرداخته اند.
از جمله موارد تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده، تشدید احساسات ضداسلامی و ضدعرب در جامعه آمریکا و نقش جریان رسانهای اعم از رادیو، تلویزیون و سینما در تقویت این احساسات در سالهای پیش از حملات بوده است.
حساسیت تحقیق درباره این موضوع زمانی تقویت میشود که مطالب منتشر شده در رسانهها و فیلمهای ساخته شده توسط غول سینمای جهان یعنی هالیوود در سالهای قبل از وقوع این حملات تصویرگر شرایط یا احتمال وقوع حملاتی بسیار مشابه با ۱۱ سپتامبر بودهاند. با توجه به هدایت این جریانات رسانهای و هالیوود توسط لابیهای قدرتمند طرفدار صهیونیسم جهانی و مشابهت تصاویر این فیلمها با آن چه که در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ شاهد بودیم، احتمال این امر را که این حملات سناریویی طرحریزی شده در راستای اهداف سلطه جهانی بوده، مستندتر می شود.
یکی از این مقالات تحقیقی درباره حملات ۱۱ سپتامبر مقالهای است که به بررسی چگونگی به تصویر کشیدن و نمایش اعراب و مسلمانان در فیلمهای هالیوودی در سالهای پیش از حملات ۱۱ سپتامبر پرداخته است. این مقاله توسط “سلیمان آرتی” از دانشگاه “لافبرو” که از دانشگاههای تحقیقات اجتماعی واقع در شهر “لافبرو” منطقه “لیسترشایر” در شرق انگلیس است، به رشته تحریر درآمده است.
خبرگزاری فارس همزمان با یازدهمین سالگرد این حملات و با توجه به اقدامات ضداسلامی آمریکا به بهانه ۱۱ سپتامبر اقدام به ترجمه این مقاله کرده تا شاید ابعاد بیشتری از این حادثه قرن بیستویکم روشن شود.
قسمت سوم این مقاله به شرح زیر تقدیم میشود.
***
- مرحله دوم، بعد از جنگ جهانی دوم
بهترین توضیحات درباره این دوره در کتاب «رویاروییهای حماسی» Epic Encounters نوشته «ملانی مک آلیستر» ذکر شده است. خانم ملانی بطور منحصر به فردی آن چه را که او «اهمیت مشهود خاورمیانه برای سیاست آمریکا» توصیف کرده، شرح داده و عنوان میکند که هالیوود با توسل به داستانهایی که بر اساس کتب مقدس نوشته شده بودند، شکل مجددی به سرمایهگذاری آمریکا در خاورمیانه داد. او به این نکته اشاره میکند که با پیدایش اسرائیل، آمریکا اقدام به تولید و پخش فیلمهایی حماسی مانند ده فرمان (۱۹۵۶)، مهاجرت بنی اسرائیل Exodus سال (۱۹۶۰)، ال سید (۱۹۶۲)، پرودیگال (۱۹۵۵) و سلیمان و شبعا (۱۹۵۹) و بن هور (۱۹۵۹) می کند. خانم ملانی مکآلیستر از این امر به عنوان تداخل میان مذهب و منافع سیاسی از یک سو و تلاش برای مقابله با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در منطقه از سوی دیگر یاد میکند.
• فیلمهای مذهبی هالیوود در راستای تعیین حد و مرز برای حقوق مسلمانان در سرزمین مقدس بود
این دوره زمانی شاهد آغاز نقش هالیوود به عنوان جانشین دستگاه تبلیغاتی آمریکا است. شرایط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم منجر به توسعه بیشتر الگوی شرقیگرایانه Orientalist برای خاورمیانه برای مخاطبان آمریکایی شد. با شکل گیری اسرائیل در سال ۱۹۴۸، متغییرهای مربوط به نحوه تصویرسازی با معنی خاورمیانه به عنوان یک تفسیر تاریخی در کنار تصویرسازیهای اجتماعی همراه شدند. از این رو داستانهای برگرفته از کتاب مقدس یا تاریخی مورد استفاده در فیلمها قرار گرفتند تا حقوق اساسی اعراب و مسلمانان را در سرزمین مقدس تعریف کنند.
سه فیلم در راستای حمایت از ادعاهای موجود درباره سرزمین مقدس و بالاخص فلسطین ساخته شد که از سال ۱۵۱۷ تاآن زمان تحت حاکمیت عثمانی بود. منطقهای که از طریق تاریخ مسیحیت و یهودیت به غرب مرتبط بود. در فیلم ده فرمان، ماجرا به گونهای نقل می شود که در کتاب انجیل آمده است. موسی بنیاسرائیل را از بند مصریان میرهاند و آنها را به سمت سرزمینی که خدا وعده داده بود، هدایت میکند. این فیلم از نظر مذهبی تحت تأثیر آموزههای سیاسی و اخلاقی درباره آزادی و انقلاب و بردگی قرار داشت.
• محدود نگه داشتن شوروی و سیاست خارجی آمریکا منشأ پیدایش فیلمهای مذهبی بود
«آلن نادل» عنوان میکند که شکل برگرفته از کتاب مقدس اینگونه فیلمها را باید از جنبه سیاست محدود سازی و هم از جنبه سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه نگریست. اهمیت راهبردی خاورمیانه مستلزم محدود نگه داشتن و ممانعت کامل از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی بر منطقه بود. این رویکرد بر مبنای دکترین ارایه شده توسط «هری ترومن» رئیس جمهوری آمریکا که در سال ۱۹۴۷ اعلام شد، بنا نهاده شده بود. بر اساس این دکترین، آمریکا از آن زمان به بعد خود را متعهد به ارایه کمک نظامی به هر کشوری میداند که از سوی یک قوای خارجی ظالم و سرکوبگر در معرض تهدید باشد.
«اچ دابلیو براندز» در کتاب خود با عنوان «ایالات متحده آمریکا و خاورمیانه از سال ۱۹۴۵ الی ۱۹۹۳» اینگونه عنوان میکند که دکترین ترومن به نوعی اعلامیه آمریکا برای جنگ سرد بود. بعدها، آیزنهاور، رئیس جمهوری اسبق آمریکا نوشت که «هیچ منطقهای از دنیا به اندازه خاورمیانه توجه من و همکارانم را به خود جلب نکرد.» توجه آمریکا به خاورمیانه بر سه محور اساسی منافع تمرکز داشت که نشان از اهمیت راهبردی این منافع دارد. منافعی مانند ریشه مذهبی، حمایت از اسرائیل و دسترسی به چاههای نفت به عنوان یک منفعت مادی غیرقابل کاهش.
• برخی فیلمهای هالیوودی براساس دیدگاه صهیونیستها از پیدایش اسرائیل بنا شده است
آمریکا پروژه خود را در خاورمیانه از یک سو با جدای کردن منطقه از امپریالیسم اروپایی آغاز کرد (یا همان روند استعمارزدایی) و از سوی دیگر کنترل نفوذ تهدیدات شوروی آغاز کرد. فیلم تولیدی توسط هالیوود به نام مهاجرت بنیاسرائیل Exodus راهبرد بسیار مشابهی را برای توضیح تقلای بنیاسرائیلیها در برابر سرکوبگری نازیها ارایه میکند. این داستان که بر اساس کتاب «لئون اوریس» با همین نام ساخته شده، ارایه کننده دیدگاه صهیونیستی از پیدایش اسرائیل است. این فیلم مشقتهای یهودیان در دوران حاکمیت انگلیسیها و آلمان نازی برای رسیدن به سرزمین فلسطین را نشان میدهد. با وجود این که این فیلم دربرگیرنده پیامی اخلاقی برای قیام دربرابر قدرت سرکوبگر است، اما در مناقشه اسرائیل با اعراب و با همان نوع تصویرگرایی کلیشهای به شدت طرف اسرائیلیها است و در آن این برداشت آمریکایی را ارایه میکند که اسرائیلیها قهرمانان داستان و اعراب نیز آدمهای شرور و بدذات ماجرا هستند. این فیلم همچنین منعکس کننده ورود آمریکا به مسایل خاورمیانه است چرا که افکار عمومی آمریکا را بیش از هر فیلم دیگر هالیوود یا رسانههای آمریکایی، به طرفداری از اسرائیل سوق میدهد.
• لورنس عربستان نشانه دیگری از اهمیت خاورمیانه برای سیاست خارجی آمریکا بود
مثال دیگر در این راستا یکی از تولیدات بزرگ هالیوود در قرن گذشته به نام «لورنس عربستان» ساخته سال ۱۹۶۲ است که با بازی فراموش نشدنی برخی از بزرگترین بازیگران هالیوودی در آن زمان مانند «آلک گینیس»، «آنتونی کوئین» و «عمر شریف» همراه بود، این فیلم ماجرای یک شخصیت انگلیسی که نقش آن را «پیتر اوتوله» بازی کرده را نشان میهد که در کشورهای عربی مستعمراتی حضور دارد و جالب این که همین خصلت به این فیلم محبوبیت غیرقابل تصوری حتی در میان مخاطبان خاورمیانهای میدهد. شخصیت داستان تلاش دارد قبایل عرب را برای جنگ با سلطهگری مستبدانه ترکها متحد کند. هر چند در این فیلم تصویری از خاورمیانه ارایه میشود که قبلا نشده بود اما نظریه بیگانگی و غریبه بودن اهالی خاورمیانه را نتوانست از پرده سینما رفع کند.
• در فیلمهای مذهبی و تاریخی نیز همان تصویر کلیشهای از اعراب و مسلمانان تکرار شد
در فیلم «بنهور» ساخته سال ۱۹۵۹، «چارلتون هستون» نقش اصلی را بازی کرد و هم اعراب و هم یهودیها را در معرض سرکوبگری روم باستان نشان میدهد.
آمریکا خود را به عنوان قدرت جایگزین برای دوران استعمار معرفی کرد. در سال ۱۹۵۶، آیزنهاور، رئیس جمهوری آمریکا با قاطعیت از طرح حمله انگلیس و فرانسه علیه مصر مخالفت کرد و گذشته از آن تهدید کرد محمولههای نفتی آمریکا به انگلیس را قطع خواهد کرد. آمریکا در آن زمان تلاش کرد نفوذ انگلیس بر خاورمیانه را از میان بردارد. سالها بعد از آن که انگلیس استقلال اسمی کشور مصر را در سال ۱۹۴۸ واگذار کرده بود اما آنجا را هنوز جزو مستعمرات امپراطوری انگلیس میدانست اما زمانی که جمال عبدالناصر در سال ۱۹۵۲ به قدرت رسید، انگلیسیها دیگر نتوانستند همین نفوذ سیاسی را حفظ کنند و از این رو استعمارگران سابق مانند انگلیس و فرانسه به دنبال مداخله نظامی بعد از اعلام ملیشدن کانال سوئز در سال ۱۹۵۶، رفتند. از نظر آمریکاییها این دوره برای جانشین شدن قدرتهای امپریالیستی و دستیابی مناسب به نفت خاورمیانه بسیار حیاتی بود.
از این رو تصویرسازی از خاورمیانه بر اساس محتوای کتب مذهبی، پایهریزی اسرائیل در خاورمیانه، مناقشه اعراب و اسرائیل و جدا کردن خاورمیانه از قدرتهای استعماری شکل گرفت. همه این موضوعات به عمد و با تأکید بر تصویر کلیشهای از اعراب و مسلمانان که عملاً همان تعمیم دیگاه شرقگرایانه از خاورمیانه بود، صورت گرفتند. یعنی دون پایه و عقبمانده نشان دادن خاورمیانه و ضعیف خواندن نقش آن بود. به هر حال، فیلمها شروع به نشان دادن خاورمیانه در روایتها و داستانها در یک قالب سیاسی کردند.
- مرحله سوم، تحریم نفتی آمریکا توسط اعراب در سال ۱۹۷۰
حملات هالیوود به کشورهای خاورمیانهای در اوایل دهه ۱۹۷۰ و با بحران نفتی غرب به طرز قابل توجهی به اوج رسیدند. مناقشه اعراب و اسرائیل مشکلات غیرمنتظره ای به همراه داشت و اعضای اوپک که سازمانی است که اکثریت آن را کشورهای عرب تولید کننده نفت تشکیل میدهند در اکتبر سال ۱۹۷۳ اعلام کرد که صادرات نفت را به همپیمانان اسرائیل قطع کرده است. کشورهای عربی از طریق تحریم نفت همبستگی خود را با مصر و سوریه در مقابله با غرب نشان داده و اعلام کردند که این تحریمها تا زمانی که اسرائیل از سرزمینهای اشغالی بیرون نرود، ادامه خواهند یافت.
• هالیوود از خط مشی واشنگتن پیروی میکند تا اعراب و مسلمانان را یک تهدید بخواند
زمانی که عربستان سعودی تحریم نفتی خود علیه آمریکا را آغاز کرد، هالیوود خاورمیانه را به چشم تهدید دید. در این دوره، رسانههای آمریکایی و هالیوود اعراب را خارج از مفاهیم رایج در کتب مقدس خود و به صورتی نشان دادند که بیشتر بر بیگانگی اعراب و مسلمانان تأکید شود.
به اعراب به چشم انسانهای بدوی که منشاء آنها صحرا است، نگریسته میشد که اکنون نفت به عنوان یک منبع انرژی ضروری به آنها قدرت داده بود تا بوسیله آن زندگی غربیها را کنترل کنند. «میشل دابلیو سلیمان» اعتقاد دارد که هالیوود در اصل از خط مشی دولت آمریکا پیروی می کرد تا اعراب را یک تهدید واقعی نشان دهد که تنها هنگام تقابل با غربیها و مخالفت با اسرائیل با هم متحد می شوند.
• ماشین تبلیغات آمریکا تلاش داشت بین تروریسم عربی و امنیت جهانی ارتباط برقرار سازد
در این دوره بذر نوعی جدید از فیلمهایی که با نیت سیاسی ساخته میشدند، کاشته شد و آنها راه خود را به سوی پردههای سینماها گشودند. بخصوص بعد از سال ۱۹۷۲ که اتفاقات سیاسی وجهه مخدوش خاورمیانه را بیش از پیش مخدوش کرد. اتفاقی مانند حمله گروه ضربت سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) که خود را گروه سپتامبر سیاه خوانده بود به تیم ورزشی اسرائیل در المپیک آلمان. این اتفاق ایده عمومی اعراب رادیکال در مخالفت با اسرائیل را تقویت کرد. بعد از آن بود که هالیوود فیلم «یکشنبه سیاه» را در سال ۱۹۷۶ ساخت و پخش کرد. این فیلم درباره چگونگی جابجایی تروریسم از خاورمیانه به سمت خود دنیای غرب بود.
در این فیلم، گروهی مشابه گروه فلسطینی سپتامبر سیاه نقشه میکشد که از مراسم «گودیر» Goodyear استفاده کرده و استادیوم فلوریدا در شهر میامی آمریکا را که در آن رئیس جمهوری آمریکا و مردم مشغول تماشای بازی هستند، منفجر کند. آنقدر این طرح ترور تیم ورزشی اسرائیل در مونیخ با واکنش تند مردمی همراه شد که آرمانهای فلسطینی زیرسوال رفت و رهبران ساف اعلام کردند که به جز در داخل خاک سرزمینهای اشغالی دست به حمله نخواهند زد. به هر حال، از نظر آمریکاییها ماشین تبلیغاتی مشغول انجام کارش بود تا شکاف میان امنیت جهانی و تروریسم عربی را پر کرده و این دو را به هم مرتبط سازد و هالیوود نیز شروع به تولید فیلمهای تخیلی از تروریسم با محتوای اسلامی کرد. اگر چه در فیلم یکشنبه سیاه همان اتفاق و واقعیتها ذکر شده اما این فیلم نشان دهنده ادامه همان رویکرد شرقیگرایانه و پنهان کردن واقعیتها و مخدوش کردن تصویر خاورمیانه به گونهای است که به نفع اهداف امپریالیستی آمریکا در منطقه باشد.
• هالیوود مداخلهجویی آمریکا در خاورمیانه را حفاظت از مردم جلوه میدهد
حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه به دلایل فراوان هدف انتقاد و سرزنش قرار گرفته است. یکی از این موارد حضور آمریکا در منطقه و کمک آمریکا به سرنگونی دولت منتخب ایران و تحمیل دیکتاتوری شاه برای تضمین تأمین نفتی منطقه بود. یکی دیگر از این موارد، مداخله آمریکاییها در جنگ داخلی لبنان با حمایت از گروههای مسیحی طرفدار غرب در این کشور علیه گروههای عربی بود که اکثریت را در این کشور در اختیار دارند و مهمتر از همه مشارکت آمریکا با انگلیس در مناقشه عقیدتی با اعراب بود. در همه این موارد ذکر شده، هالیوود تلاش کرده چهره آمریکا را یک قدرت محافظت کننده جلوه دهد تا یک متجاوز. فیلمهایی مانند کمینکنندگان Ambushers (1967)، یکشنبه سیاه، عملیات آذرخش (۱۹۷۷)، برده داران Slavers (1977)، پرونده اورشلیم The Jerusalem File (1973) و سفارت (۱۹۷۳) همگی نشان میدهند که چطور آمریکا منطقه خاورمیانه را از تهدیدات فزاینده تروریسم و افراطگرایی حفاظت میکند.
• هالیوود تروریسم خاورمیانه را به افکار عمومی قبولاند
تروریسم خاورمیانهای بطور فزاینده و توسط فیلمهای هالیوودی به واقعیت بدل شد و همپیمانی آمریکا و اسرائیل در فیلم The Prisoner in the Middle محصول سال ۱۹۷۴، تقویت شد. در این فیلم آمریکا است که تصمیم میگیرد جهان را از تروریسم عربی نجات دهد. آمریکا «تونی استیون» یکی از قهرمانان خود را برای پیدا کردن و خلع سلاح یک سلاح هستهای مفقود شده، اعزام میکند. این فیلم به روشنی مخالفت هالیوود با اعراب و جهان اسلام را نشان میدهد. فیلم یکشنبه سیاه و Rosebud (1974) نیز همین محتوا را دارد و در آن یک عامل سازمان سیا را نشان میدهد که تلاش دارد سه یونانی جوان و ثروتمند را از دست سازمان آزادیبخش فلسطین نجات دهد. فیلم The Next Man (1976) نیز این تصویر را روشن کرده و تروریسم را با مسئله اعراب و اسرائیل مرتبط میداند. در این فیلم اعراب مخالف صلح آمریکاییها را میکشند و فلسطینیها هم اسرائیلیها را میکشند. این فیلم ناشنه روشنی از رویکرد شرقیگرایانه و نادیده گرفتن دیگر واقعیتها درباره منطقه است. «معروف حسیان» چنین توضیح میدهد که این فیلمها در خدمت خط مشی سیاس دولت بوده و در راستای توجیه حضور و فعالیت آمریکاییها در منطقه خاورمیانه بود. با این حال، اعراب در این فیلمها میبایست کثیف، عقبمانده نشان داده میشدند که نیاز به کمکهای غرب داشته و خواهند داشت.
• فیلمها نشانه همکاری نزدیک دولت آمریکا و هالیوود است
میشل سلیمان تاکید میکند روند این تصویرسازی نهتنها رسانههایی را شامل میشد که بیشتر خروجیهای هالیوود را بلکه دولت آمریکا را تحت عنوان پروژهای از سوی پلیس فدرال آمریکا و عملیاتی به اسم «آبسکام» در کنترل خود دارند. او در عین حال تاکید می کند که این پروژه با هدف تقویت تصویر رایج از شیوخ عرب بوده تا آنها را به عنوان آدمهای کثیفی که از درآمدهای نفتی زندگی میکنند، دروغگو و فریبکار که به دنبال زنان هستند و کسانی جلوه دهند که به رشوه دادن و فساد برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود در نزد قانونگذاران آمریکایی، متوسل میشوند.
سلیمان اعتقاد دارد که نشانهها و معانی عملیات آبسکام نخستین نشانه همکاری میان دولت آمریکا و غولهای رسانهای مانند هالیوود بود. او ادامه میدهد که از طریق چنین پروژهای بود که تصویر منفی از اعراب در افکار عمومی آمریکا گنجانده شد در حالی که اهمیت اسرائیل به عنوان عمپیمان مهم آمریکا تقویت شد. تصویرسازیها در این دوره نیز بر اساس همان طرح بیگانگی و بیگانهسازی اعراب و ادامه همان تجسم قبلی بوده اما این بار با ورود اعراب به اتفاقات سیاسی همراه میشود.
- منبع: فارس